- کوچ سری
به هنگام کوچ، کاری را به رایگان برای شخص کوچنده انجام دادن
معنی کوچ سری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(چِ فَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه شهرستان گلپایگان که در 9هزارگزی غرب گلپایگان واقع است و 559 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
(کَ سَ)
لغت نامه دهخدا
حالت کج سر. سوء سلوک. بدسری. بدرفتاری. (یادداشت مؤلف) : بنای کج سری را با شوهر خود گذاشت. (از یادداشت مؤلف)
(چَ / چِ عَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان علی آباد است که در بخش مرکزی شهرستان قائم شهر و در 1500گزی شمال غربی این شهر قرار دارد. در دشت واقع و هوای آن معتدل و مرطوب است. محصول آن برنج، غله، نیشکر، پنبه، کنجد و ابریشم است. این ده دارای 2690تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
(سُ رَ / رِ)
لغت نامه دهخدا
عمل غیژیدن کودکان و زمین گیران. غیژیدن چنانکه مردمی اشل از دو پای یا کودک پیش ازراه افتادن. رفتن کودک با کشیدن نشیمنگاه بر زمین. غیژیدن در حال نشسته بودن، چنانکه طفل شیرخوار. و باکردن صرف شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سر خوردن در حال نشسته. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
(شَ را)
لغت نامه دهخدا
کوهی است به تهامه. (از منتهی الارب) (آنندراج). راهی است بین تهامه و یمن. (از معجم البلدان)
(سَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
(سَ)
لغت نامه دهخدا
کوه. کوهستان. (از فهرست ولف). کوهسار. سرکوه:
ز ره دامنش را بزد بر کمر
پیاده برآمد بر آن کوه سر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 893).
چنین گفت کین کوه سر، خان ماست
بباید کنون خویشتن کرد راست.
فردوسی (ایضاً ص 897).
سپیده چو برزد سر از کوه سر
پدید آمد از دور رخشان سپر.
فردوسی (ایضاً ج 8ص 2595).
سواران پیاده به زرین کمر
از ایشان درخشنده شد کوه سر.
فردوسی (شاهنامۀ چ بروخیم ج 3 حاشیۀ ص 800)
ز ره دامنش را بزد بر کمر
پیاده برآمد بر آن کوه سر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 893).
چنین گفت کین کوه سر، خان ماست
بباید کنون خویشتن کرد راست.
فردوسی (ایضاً ص 897).
سپیده چو برزد سر از کوه سر
پدید آمد از دور رخشان سپر.
فردوسی (ایضاً ج 8ص 2595).
سواران پیاده به زرین کمر
از ایشان درخشنده شد کوه سر.
فردوسی (شاهنامۀ چ بروخیم ج 3 حاشیۀ ص 800)
خودرایی، سر پیچی از اطاعت (قانون یا بزرگتران) تمرد، بی باکی گستاخی
ریسمانی که با آن شاخ گاو را بندند
سیرکوهی که مورد استفاده ی غذای در پلو و بورانی دارد
پارچه ای که آن را تابیده و بر سر گذارند و بار را بر آن نهند
به هنگام شب
کوه های اطراف دهکده کندلوس نور
تکه های بوریای کهنه
توکای بزرگ با سینه و بال های سفید و سیاه
از ارتفاعات کلاردشت شهرستان چالوس
قله ای به ارتفاع ۳۰۵۰متر در کلاردشت
پولی که خریدار بعد از فروش گوسفند یا گاو به فرزند فروشنده
جوراب پاره، خوابانیدن پاشنه ی کفش
گوسفندی که پوست بدنش سیاه و سرش سفید است
کمر+سریدر لغت به معنی کمرکش کوه است و تکه ای است سازی مربوط